کد مطلب:106569 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:171

خطبه 184-به همام درباره پرهیزکاران











[صفحه 747]

از خطبه های آن حضرت علیه السلام است: روایت شده است یكی از یاران امیرمومنان (ع) كه همام نام داشت و مردی عابد و پارسا بود، به آن حضرت عرض كرد امیر مومنان! صفات پرهیزگاران را برایم آن چنان بیان فرما كه گویا آنان را می بینم، امام (ع) در دادن پاسخ خود درنگ كرد، و پس از آن فرمود: ای همام! از خدا بترس و نیكی كن (فان الله مع الذین اتقوا و الذین هم محسنون) لیكن همام به این پاسخ بسنده نكرد و بر درخواست خود اصرار ورزید تا این كه آن حضرت را سوگند داد، لذا امام (ع) پس از حمد و ثنای الهی و درود بر پیامبر گرامی (ص) فرمود: اما بعد، خداوند سبحان آفریدگان را بیافرید در حالی كه از اطاعت آنها بی نیاز و از نافرمانی آنان ایمن بود چه گناه گنهكار زیانی به خدا نمی رساند و طاعت فرمانبردار سودی عاید او نمی گرداند. روزی و وسایل زندگی را میان آنان تقسیم كرد و هر كس را در مرتبه خویش قرار داد، اما پرهیزگاران در دنیا دارای صفاتی برجسته اند: گفتارشان از روی راستی و پوشاكشان بر اساس میانه روی و روش آنها فروتنی است، از آنچه خداوند بر آنان حرام كرده چشم پوشیده اند، و گوشهای خود را به دانشی كه آنان را سود رساند فرا داده اند، در ب

رابر سختی و بلا مانند كسانی هستند كه از آسایش و رفاه برخوردارند، و اگر اجل و مدتی را كه خداوند برای آنان معین كرده نبود، جانهایشان در بدنهایشان از شوق ثواب و بیم عقاب یك لحظه آرام نمی گرفت، پروردگار در نظر آنان بزرگ است از این رو آنچه جز اوست در دیده آنان كوچك است، آنها مانند كسی هستند كه بهشت را دیده و در آن مشغول تنعم است، و آتش دوزخ را نگریسته و در آن معذب است، دلهای آنها اندوهناك است و دیگران از آزارشان ایمنند، بدنهای آنها لاغر، و نیازهایشان اندك، و روحشان عفیف و پاكیزه است، روزهای كوتاهی شكیبایی كردند و در پی آن به آسایشی طولانی رسیدند، این داد و ستد پر سودی است كه پروردگارشان برای آنها فراهم ساخته است، دنیا آنان را خواستار شد لیكن آنها آن را نخواستند، دنیا آنان را اسیر و گرفتار خود كرد، و آنها با دادن جان خود را از آن رها ساختند. اما شب را (برای نماز) بر پا ایستاده اند، قرآن را با تامل و اندیشه می خوانند، با خواندن آن دلهای خود را اندهگین می سازند و درمان درد خویش را از آن می جویند، هنگامی كه به آیه ای رسند كه امید برانگیز است به آن اعتماد می كنند، و دل به به آن می بندند، و با شوق بسیار بدان می نگرند و

گمان می برند آنچه آیه مژده می دهد در برابر چشم آنها قرار دارد و چون به آیه ای برخورد كنند كه بیم دهنده و ترس انگیز است گوش دل به آن می دهند چنان كه گویا صدای نفس كشیدن جهنم در بیخ گوش آنها طنین و زانوها و انگشتان را بر زمین می سایند و سجده می كنند و آزادی خویش را از آتش دوزخ از خداوند می طلبند. اما در روز آنها بردبارانی دانا، و نیكوكارانی پرهیزگارند، ترس از خدا بدنهای آنها را مانند چوبه تیر تراشیده و لاغر كرده و چون بیننده به آنها بنگرد می پندارد اینان بیمارند در حالی كه هیچ گونه بیماری ندارند، بیننده می گوید اینها را دیوانگی فرا گرفته در صورتی كه آنان را امری بس بزرگ به خود مشغول داشته است. اینان به اعمال اندك خشنود نمی شوند، و اعمال بسیار خود را زیاد نمی شمرند، آنان پیوسته خود را متهم می كنند و از كردار خویش بیمناكند، اگر یكی از آنها را بستایند، او از آنچه درباره اش گفته شده در هراس می افتد و می گوید: من از دیگران به حال خویشتن آگاهترم، و پروردگارم از من به من داناتر است، پروردگارا! مرا به آنچه می گویند بازخواست مكن، و مرا برتر از آنچه گمان می كنند قرار ده، و گناهان مرا كه نمی دانند بر من ببخش. باید دانست

از این جا به بعد نسخه های نهج البلاغه از نظر ترتیب خطبه ها با یكدیگر اختلاف دارد. در بسیاری از نسخه ها خطبه مذكور در آغاز جلد دوم و پس از خطبه معروف به قاصعه قرار داده شده است، و آنچه پس از پاسخ آن حضرت به برج بن مسهر طائی آمده خطبه ای است كه با عبارت: الحمد لله الذی لا تدركه الشواهد و لا تحویه المشاهد آغاز می شود، و در نسخه های زیاد دیگر خطبه ای است كه شرح آن گذشت متصل به پاسخ آن بزرگوار به برج بن مسهر است، و خطبه الحمد لله الذی لا تدركه الشواهد... پس از گفتار سید رضی آمده كه می گوید: و از سخنان آن حضرت علیه اسلام است به هنگامی كه پیامبر خدا (ص) را غسل می داد، و پس از این تمام خطبه قاصعه و بعد از آن باب المختار من كتب امیرالمومنین (ع) و رسائله قرار داده شده است، گروهی از شارحان نهج البلاغه مانند امام قطب الدین ابی الحسین كیدری و عبدالحمید بن ابی الحدید ترتیب اخیر را پیروی كرده اند، و چون گمان قوی این است كه اینان ترتیب مذكور را به اعتماد نسخه های صحیحی كه در دست داشته اند برگزیده اند، لذا من با آنان هماهنگ شده همین روش را اختیار كردم. اما همام، او همام بن شریح بن یزید بن مره بن عمرو بن جابر بن عوف اصهب است،

كه از پیروان و دوستان علی (ع) به شمار است و مردی عابد و پارسا بود، درنگ امام (ع) در دادن پاسخ به او برای این بود كه استعداد و آمادگی او را برای پذیرش موعظه، و تاثیر عمیق آن را در وجود او می دانست و بیم داشت كه با شنیدن پاسخ، از خوف خدا هوش از سرش برود و جان از قالب تهی كند، از این رو او را به رعایت تقوا دستور داد، و منظور از این ترس از خدا درباره حفظ جانش بود كه مبادا بر اثر این پرسش، حادثه ناگواری برای او رخ دهد، معنای و احسن كه در دنباله جمله اتق الله آمده این است كه بر جان خویش نكویی كند، و آن را به كاری كه بیش از توان اوست وادار نسازد، از این رو هنگامی كه همام بی هوش به زمین افتاد و مرد، امیرمومنان (ع) فرمود: بدانید به خدا سوگند من درباره او از این حیث بیمناك بودم، و امام (ع) هنگامی پاسخ او را داد كه به گفتار آن حضرت بسنده نكرد و جز جواب پرسش خود را نمی خواست و عزم علیه یعنی درخواهش خود اصرار ورزید و آن بزرگوار را سوگند داد. اگر گفته شود: چگونه امام (ع) با این كه ظن غالب به هلاكت او دارد به وی پاسخ می دهد؟ در صورتی كه او مانند پزشك است كه به هر یك از بیماران بر حسب استعداد و توان طبیعت او دارو تجویز می ك

ند. پاسخ این است: چیزی را كه آن حضرت درباره همام گمان داشت این بود كه بر اثر شوق بسیار هوش از سر بدهد امام این كه این امر به مرگ او منجر گردد در گمان آن حضرت نبود. این كه امیرمومنان (ع) نخست بیان داشته كه خداوند از طاعت مخلوق بی نیاز و از نافرمانی و معصیت آنان ایمن است برای این است كه ممكن است برخی از نادانان گمان كنند كه در تقوا و طاعت بندگان سودی، و بر اثر گناه گنهكاران زیانی متوجه حق تعالی می گردد، زیرا همگی یا بیشتر دستورهای خداوند به موضوع تقوا و طاعت او برگشت دارد و همین پرهیزگاری است كه شریفترین و بالاترین وسیله تقرب به خداوند می باشد از این رو امام (ع) این امر را در صدر خطبه خود قرار داده و خداوند متعال را از این سود و زیان تنزیه فرموده است، و ما دلائل این امر را بارها در این كتاب آورده ایم. فرموده است: فقسم بینهم... تا مواضعهم. این جملات در توضیح و تاكید بی نیازی خداوند از بندگان است، برای این كه حق تعالی مبدا آفرینش، و روزی بخش آفریدگان است، و اوست كه آنان را به دنیا كشانیده و در مراتب و درجاتی كه دارند قرار داده، یكی را توانگر و دیگری را تهیدست، و یكی را شریف و بزرگوار و دیگری را پست و خوار گردانی

ده، لا جرم او غنی مطلق و بی نیاز از بندگان است، و این سخن اشاره به گفتار حق تعالی است كه فرموده است: (نحن قسمنا بینهم معیشتهم فی الحیاه الدنیا و رفعنا بعضهم فوق بعض درجات). پس از این امیرمومنان (ع) به شرح غرض خود در این خطبه كه بیان احوال پرهیزگاران است پرداخته و آنان را بطور مجمل و فشرده توصیف، و فرموده است: فالمتقون فیها هم اهل الفضائل یعنی: پرهیزگاران كسانی هستند كه همه فضیلتهایی را كه مایه اصلاح و تهذیب نیروی علم و عمل است در خویشتن گرد آورده اند، سپس به ترتیب و تفصیل این فضیلتها می پردازد: 1- منطقهم الصواب: درستی گفتار فضیلتی است كه ناشی از رعایت عدالت در زبان است، و عبارت از این است كه: انسان در جایی كه باید سخن بگوید، سكوت نكند كه در صورت خاموشی كوتاهی كرده، و در آن جا كه باید خاموشی گزیند سخن نگوید كه در صورت خلاف، زیاده روی كرده است بلكه هر سخن را در جای خود بگوید، و هر نكته را در آن جا كه سزاوار است بازگو كند، و این عدالت در زبان، اخص از راستگویی و صدق گفتار است، زیرا ممكن است انسان چیزی را كه گفتن آن سزاوار نیست بگوید و راست هم گفته باشد. 2- و ملبسهم الاقتصاد: میانه روی در پوشاك فضیلتی است كه از م

راعات عدالت در لباس نشات می گیرد، بنابراین او لباسی نمی پوشد كه وی را در زمره اسرافكاران و ناز پروردگان در آورد، و چیزی بر تن نمی كند كه بیرون از عرف زاهدان و پارسایان بوده، و او را در جرگه فرومایگان و خسیسان وارد سازد. 3- و مشیهم التواضع: فروتنی ملكه ای است از شاخه های عفت، و عبارت از عدالت در حفظ حد وسط صفت ذلت پذیری و خوی تكبر و برتری جویی است، و رفتار متواضعانه مستلزم آرامش و وقاری است كه برخاسته از فروتنی نفس پرهیزگاران است. 4- از آنچه خداوند حرام فرموده است چشم پوشیده اند: این صفت نتیجه عفت و خویشتنداری است. 5- گوشها را وقف شنیدن دانش سودمند كرده اند: این فضیلتی است كه در نتیجه مراعات عدالت در نیروی شنوایی به دست می آید، دانشهای سودمند عبارت است از علوم الهی و آنچه بدان مربوط می شود و موجب به كمال رسیدن قوای نظری و فكری و نیز موجب تكمیل نیروی عملی انسان است كه همان حكمت عملی می باشد، چنان كه پیش از این شرح داده ایم. 6- حال آنها در برابر سختی و بلا همانگونه است كه در هنگام خوشی و رفاه است: یعنی در برابر نزول بلا و مشكلات نومید نمی شوند، و بر اثر نعمت و آسایش مغرور و سرمست نمی گردند بلكه در هر دو حال شكرگ

زارند. موصول الذی صفت مصدر محذوفی است و ضمیری كه به آن برمی گردد نیز حذف شده است تقدیر جمله این است كه: نزلت كالنزول الذی نزلته فی الرخاء، و ممكن است مراد از الذی، الذین باشد كه نون آن حذف شده است، چنان كه در قرآن كریم آمده است: (كالذی خاضوا) كه در این صورت حال پرهیزگاران در هنگام نزول بلا به حال كسانی كه در خوشی و رفاهند تشبیه شده، و در هر دو صورت معنا یكی است. 7- اشتیاق آنها به ثوابهای الهی و بیم آنها از عذابهای او به حدی است كه اگر اجل و عمر آدمی از جانب خداوند مكتوب و معین نبود جان در تن آنها قرار و آرام نمی گرفت: روشن است كه اگر این شوق و ترس به سر حد ملكه برسد موجب دوام كوشش در عمل و اعراض از دنیا خواهد بود، و چون منشاء این دو حالت تصور عظمت خالق است و به اندازه این تصور، هیبت و اهمیت وعد و وعید او دانسته می شود، لذا قوت خوف و رجاء بسته به میزان درك عظمت خداوند است، و باید دانست كه خوف و رجاء دو در بزرگ از درهای بهشت است. 8- عظم الخالق فی انفسهم: خداوند در نظر آنان بزرگ است، درك عظمت حق تعالی بر حسب انگیزه ها و جاذبه هایی است الهی كه انسان را به سوی معرفت و محبت او سوق می دهد، و تفاوتی كه در ادراك عظمت

بی پایان او میان انسانها وجود دارد به سبب تفاوتی است كه در میزان معرفت و محبت خلایق نسبت به او موجود است و به نسبت درجه درك عظمت اوست كه كوچكی و زبونی هر چه جز خداست تصور، در برابر چشم باطن جلوه گر می شود. فرموده است: فهم و الجنه كمن راها... تا معذبون. این سخن اشاره به این است كه مرد خدا اگر چه با جسم خود در این جهان است لیكن با چشم دل احوال بهشت و خوشبختیهای آن را می بیند، و چگونگی دوزخ و بدبختیهای آن را مشاهده می كند آن چنان كه گویا با چشم سربهشت را دیده و در آن متنعم شده، و دوزخ را با چشمان خود مشاهده كرده و در آن معذب گشته است. این پایه از ایمان را مرتبه عیق الیقین گویند، و درجه شدت اشتیاق پرهیزگاران به بهشت و بیم آنان از آتش دوزخ برحسب همین مرتبه از یقین و ایمان است. 9- قلوبهم محزونه: اندوه دلهای آنان نتیجه غلبه ترس از عذاب خداست. 10- شرورهم مامونه: این كه مردم از شر آنان درامانند، به این سبب است كه منشا همگی شرارتها و بدیها دوستی دنیا و زخارف آن است، و مردان خدا از این بر كنارند. 11- اجسادهم نحیفه: علت لاغری و نزاری اجساد مومنان، بسیاری روزه داشتن و بیداری، و خشونت خوراك و پوشاك و دوری جستن از خوشیهای

دنیاست. 12- حاجاتهم خفیفه: نیازهای آنان اندك است زیرا پرهیزگاران از خوراك و پوشاك و دیگر لوازم زندگی دنیا به اندازه ای كه ضرورت دارد بسنده كرده اند، و این حداقل نیاز است. 13- انفسهم عفیفه: ملك عفت جنبه فضیلت نیروی شهوانی است و عبارت از حد وسط میان خاموشی شعله شهوت، و برافروختگی آن است كه فجور گفته می شود و هر دو زشت و از رذائل به شمارند. 14- در برابر ناگواریها و سختیهای زندگانی دنیا، و ترك خوشیها و لذتهای آن شكیبا، و در روبرو شدن با آزار مردم بردبارند، و می دانیم شكیبایی عبارت از ایستادگی انسان در برابر نفس اماره است تا این كه به لذات زشت و ناروا كشانیده و آلوده نشود، و این كه فرموده است مدتی كوتاه شكیبایی كردند و در پس آن به آسایشی طولانی رسیدند برای این است كه رغبت شنوندگان را به صبر در مشكلات برانگیزد، منظور از راحت طولانی سعادتی است كه در بهشت حاصل می شود، چنان كه خداوند متعال فرموده است: (و جزاهم بما صبروا جنه و حریرا). فرموده است: تجاره مربحه. واژه تجارت را، برای اعمال شایسته و فرمانبرداری آنان از اوامر الهی استعاره فرموده است، وجه مناسبت این است كه پرهیزگاران با اعمال و عبادات خود خوشیهای دنیا را با لذ

تهای آخرت معاوضه كرده اند، واژه ربح كه در عبارت آمده ترشیح این استعاره و بیانگر برتری و ارزشمندتر بودن لذات آخرت نسبت به خوشیها دنیاست كه پرهیزگاران به آنها پشت پا زده اند، و روشن است كه دست یافتن به چنین داد و ستد پرسودی به توفیقات و عنایات الهی وابسته است كه اسباب آن را فراهم، و آنان را برای عمل در این راه آماده سازد. 15- دنیا آنان را خواهان است لیكن آنان آن را نمی خواهند، این سخن به زهد حقیقی پرهیزگاران اشاره دارد، و زهد ملكه ای است از فروع عفت، و مدلول این گفتار كنایه است بر این كه آنان شایستگی احراز مقامات دنیوی مانند وزارت و قضاوت و سروری و بزرگی را دارا هستند و در موقعیتی قرار دارند كه اگر بخواهند این مقامات به آنها می رسد، و نیز احتمال دارد كه مقصود از دینا اهل دنیاست و این مضاف حذف شده باشد. 16- دنیا آنان را به اسارت خود درآورده لیكن آنان جان خود را فدیه داده و از قید آن رها شده اند، این گفتار گویای این معناست كه هر كس دنیا را پس از آلودگی و بهره گیری از خوشیهای آن ترك، و از آن كناره گیری كند، و راه فرمانبرداری خدا را در پیش گیرد، خود را از آثار بد اعمال گذشته خویش كه همچون غل به گردن او درآمده است

آزاد می سازد، واژه اسر (اسارت) برای غلبه و سلطه آثار اعمال بر نفس، و كلمه فدیه برای روگردانیدن از خوشیهای دنیا و در پیش گرفتن راه خدا استعاره شده است. این كه در جمله ارادتهم الدنیا و لم یریدوها با واو، و در عبارت ففدوا انفسهم منها با فاء عطف شده برای این است كه همچنان كه ممكن است انسان پس از رو آوردن دنیا به او، زهد پیشه كند و از او روی گرداند گاهی هم از نخست و پیش از آن كه دنیا روی خوشی به او نشان دهد از آن كناره گیری می كند و زهد را برمی گزیند چنان كه پیامبر اكرم (ص) فرموده است: كسی كه آخرت را بزرگترین مقصد خود قرار دهد خداوند او را به مقصودش می رساند و دنیا نیز به او می رسد در حالی كه خوار و سر كوفته باشد بنابراین در جمله و لم یریدوها عطف با فا نیكو نبوده اما در جمله ففدوا چون فدیه دادن جز پس از اسارت انجام نمی گیرد با فاء عطف داده شده است. 17- اما اللیل فصافون اقدامهم... تا اذانهم. این گفتار اشاره به این است كه پرهیزگاران نفس اماره خود را به وسیله عبادات رام و فرمانبردار می گردانند، همچنین بیانگر این است كه چگونه آنان در برابر قرآن به هیجان آمده و درمان دردهای خود را از آن می جویند، و با به كار بستن ترتی

ل و شمرده و خوب خواندن آن، مقاصد قرآن را درك می كنند، این كه فرموده است هنگام تلاوت آیات عذابها، دلهای خود را قرین غم و اندوه می سازند، این از جمله چاره جوییها و درمان طلبیهایی است كه از قرآن برای دردهای خود می كنند، زیرا درد انسانی نادانی و دیگر صفات زشت مورد عمل اوست، و داروی نادانی، دانایی، و درمان خویهای نكوهیده، به دست آوردن صفات پسندیده ای است كه در جهت مخالف آنها قرار دارد، از این رو آنان با تلاوت قرآن كریم دل را قرین اندوه ساخته، و ترس خود را در برابر آیات عذاب الهی كه بر ضد غفلت و سرگرمی به امور دنیاست برانگیخته، و با حصول آگاهی درد نادانی خویش را درمان می كنند، زیرا هر صفتی را كه قرآن فضیلت دانسته و به آن تشویق كرده، برای صفت ضد آن كه زشت و ناپسندیده است درمان است، بقیه این گفتار درباره چگونگی محزون كردن دل و به شوق آوردن آن است. فرموده است: فهم حانون علی اوساطهم این سخن درباره چگونگی ركوع پرهیزگاران است. فرموده است: مفترشون لجباهم... تا اقدامهم، این گفتار اشاره به كیفیت سجود آنان دارد و اعضای هفتگانه سجده را ذكر می كند. فرموده است: یطلبون... تا رقابهم، اشاره به خواستی است كه پرهیزگاران در این عبادت

های خود دارند. 18- ویژگیهای آنان این است كه در روز حكیمانند، مراد از آن حكمت شرعیه است كه مشتمل بر كمال نیروی علمی و عملی است و میان صحابه و تابعان معمول بوده است، به جای حكماء حلماء نیز روایت شده است، و حلم صفت فاضله ای می باشد كه از فروع ملكه شجاعت است و عبارت از حد وسط میان سستی و بی حالی و زیاده روی در خشم و تندی است كه هر دو از خویهای زشت به شمار می آیند، این كه اینها از صفات روز آنهاست، و شب آنها به نماز اختصاص داده شده برای این است كه همانگونه كه پیش از این گفته ایم شب برای برگزاری نماز شایسته تر است. 19- دانشمندانند، منظور از این دانش، كمال قوت نظری به وسیله داشتن علوم نظری است كه عبارت از معرفت صانع عالم و شناخت صفات اوت. 20- ابرار و نیكوكارانند، بر (نیكوكار) كه جمع آن ابرار است معنای عفیف (پاكدامن) را نیز شامل است، زیرا واژه مقابل بر، فاجر (بد كار) است. 21- پرهیزگارانند، مراد از تقوا و پرهیزگاری در این جا ترس از خداست، و اگر چه بیش از این صفت عفت و بیم از خداوند جز صفات پرهیزگاران آورده شده لیكن تكرار آنها در این جا به منظور شمارش صفات و اخلاق آنان در ساعات روز است، و آنچه بیش از این گفته شده مراد

مطلق اوصاف آنها بوده است. فرموده است: و قد براهم الخوف... تا عظیم. این گفتار در بیان اثرات ترس از خداست كه بر جان آنان غلبه دارد، و بی تردید بروز آثار مذكور به سبب این است كه روح آنان كه عهده دار تدبیر امور تن است در نتیجه توجه به مبداء عالم وجود و هراس از قصور در برابر او، و بازماندن نیروی جذب و تغذیه از رسانیدن بدن ما یتحلل به بدن، نمی تواند به اصلاح امور و اداره آن بپردازد، از این رو لاغری و نزاری آنان را بر اثر ترس از خدا به تیری كه تراشیده شده باشد تشبیه فرموده است، و وجه مشابهت شدت لاغری و كاهیدگی آنان است. و این وضع دگرگونی رنگ و رخسار و پوست و قیافه و ضعف انفعالات نفسانی را بر اثر ترس و اندوه به دنبال دارد، لذا بیننده گمان می كند آنان بیمارند در صورتی كه هیچ گونه بیماری در آنها نیست، جمله و یقول قد خولطوا یعنی بیننده می گوید آنها دیوانه شده اند، اشاره به حالتی است كه در برخی از اوقات به اهل معرفت دست می دهد و این هنگامی است كه روح آنها به فرشتگان عالم بالا پیوسته، و از تدبیر امور بدن و ضبط حركات آن بازمانده و شروع به گفتن سخنانی می كنند كه خلاف متعارف بوده و از نظر ظاهر بینان اهل شرع، زشت شمرده شده و

به گویندگان آن سخنان نسبت نابخردی و دیوانگی و گاهی كفر و ارتداد داده اند، چنان كه درباره حسین بن منصور حلاج نقل شده است. فرموده است: و لقد خالطهم امر عظیم. یعنی پرهیزگاران را امری بزرگ به خود مشغول داشته است، و مراد این است كه تمامی دل و نهان آنها متوجه تماشای شكوه و جلال پروردگار و مطالعه انوار فرشتگان عالم بالاست. 22- فرموده است: لا یرضون من اعمالهم القلیل... تا الكثیر. پرهیزگاران به سعی اندك خشنود نمی شوند، و اعمال بسیار خود را زیاد نمی شمرند، زیرا به نتایجی والایی كه بر اعمال آنها مترتب است آگاهند. فرموده است: فهم لانفسهم متهمون... تا ما لا یعلمون. این كه پرهیزگاران نفس خویش را به قصور متهم می كنند، و از اعمال خود بیمناكند به سبب شك و بدبینی است كه نسبت به توهمات و تلقینهای نفس خویش دارند، زیرا نفس این توهم را در آنها پدید می آورد كه عبادتهای آنها نیكو و مقبول است، و بر وجه مطلوب كه موجب تقرب به درگاه الهی است انجام شده است، و این توهم باعث خودپسندی و مغرور شدن به عبادت، و كوتاهی در افزایش عمل است، در صورتی كه اگر در این باور شك كند و اندیشه خود را متهم سازد به این كه در این حكم از نفس اماره پیروی می كند

این بیم در او پدید می آید كه اعمال او مطابق دستور انجام نشده است، و در نتیجه، این شك و بدبینی او را در عمل بیشتر وادار، و خودپسندی و فریفتگی او را به عبادتهایی كه انجام داده از میان می برد، و می دانیم كه عجب و خودپسندی از چیزهایی است كه موجب هلاكت انسان است، چنان كه امیرمومنان (ع) فرموده است: سه چیز هلاكت كننده است: حرصی كه دنبال شود و هوسی كه پیروی گردد و خودپسندی. همچنین ترسی كه از ستایش مردم از آنان به آنها دست می دهد درمان حالت برتربینی و خودپسندی است كه معمولا بر اثر مدح و ستایش در انسان به وجود می آید، از این رو هنگامی كه یكی از آنان را می ستایند در پاسخ می گوید: من به خودم از دیگران داناترم و...

[صفحه 749]

نشانه هر یك از آنها را كه بنگری این است: در دین نیرومند، در نرمخویی دوراندیش، در ایمان دارای یقین سرشار، در به دست آوردن دانش حریص، با داشتن علم بردبار، در توانگری میانه رو، در بندگی حق تعالی خاشع، در عین تنگدستی آراسته، در سختی شكیبا، در به دست آوردن حلال كوشا، در طریق هدایت چالاك و از طمع بر كنار است، با این كه اعمال شایسته انجام می دهد بیمناك است، چون روز را به شام می رساند همه كوشش او شكر و سپاس خداست، و هنگامی كه شب را به روز درآورد تمامی اندیشه او ذكر و یاد اوست، شب را ترسان می گذراند، و روز را شادمان آغاز می كند، ترس او از وقوع غفلت، و شادمانی او به سبب فضل و رحمت خداست كه به او رسیده است، اگر نفس او در تحمل آنچه ناخوش می دارد سركشی و نافرمانی كند خواهش آن را نسبت به آنچه دوست می دارد برآورده نمی كند، روشنی چشم او در چیزی است كه جاودانی است و زهد و وارستگی او در آن چیزی است كه ناپایدار و فانی است. او بردباری و دانش را به هم آمیخته و گفتار را با كردار قرین ساخته است، او را می بینی كه آرزویش كوتاه، لغزش او كم، دلش خاشع، نفسش قانع، خوراكش اندك، كارش آسان و دین وی محفوظ است، شهوتش از میان رفته

و خشم خود را فرو خورده است، خیر او مورد امیدواری و از شر او ایمنی حاصل است، اگر در میان غافلان به سر برد از ذاكران به شمار است، و اگر در میان ذاكران باشد در زمره غافلان نیست. از كسی كه به او ستم كرده درمی گذرد و به آن كه محرومش ساخته بخشش می كند، و به كسی كه از او بریده می پیوندد، از ناسزاگویی به دور است. گفتارش نرم، بدی از او جدا، و نیكی در او پیدا و آشكار است، خیر او رو آورده و شرش پشت كرده است، در سختیها و گرفتاریها آرام و استوار، و در برابر ناگواریها شكیبا و بردبار، و در هنگام خوشی و آسایش شكرگزار است، درباره كسی كه او را دشمن می دارد ستم نمی كند، و به خاطر كسی كه او را دوست می دارد مرتكب گناه نمی شود، به حق اعتراف می كند پیش از آن كه بر ضدش گواه آورده شود، آنچه را بدو سپرده اند تباه نمی گرداند، و آنچه را به او تذكر داده اند به دست فراموشی نسپارند، و مردم را به لقبهای زشت نمی خواند، و به همسایه زیان نمی رساند، و مصیبت زده را شماتت نمی كند، در آنچه باطل است وارد نمی شود، و پا از مرز حق بیرون نمی نهد، اگر خاموشی گزیند سكوتش او را غمگین نمی كند، و اگر بخندد آواز خنده اش بلند نمی شود، و اگر بر او ستم رود شكی

بایی می روزد تا خداوند بزرگ انتقام او را بگیرد. نفسش از او در رنج، و مردم از او در آسایشند، برای آخرتش خود را به سختی می اندازد، و مردم را از شر نفس خویش آسوده می گرداند، دوری جستن او از كسانی كه از آنان كناره گیری می كند به خاطر زهد و مصون ماندن از گناه است، و نزدیكی او به كسانی كه با آنها معاشرت می كند بر پایه نرمش و مهربانی است، نه كناره گیری او به سبب تكبر و خودپسندی است و نه نزدیكی او برای نیرنگ و فریب می باشد). راوی گفته است: در این هنگام همام مدهوش شد، و در همین حالت جان به جان آفرین تسلیم كرد، امیرمومنان (ع) فرمود: آگاه باشید: به خدا سوگند من از این پیشامد بر او بیم داشتم، سپس فرمود: نصایح و مواعظ درست در كسانی كه شایستگی آن را دارند این چنین تاثیر می كند، یكی از حاضران گفت: ای امیرمومنان! خودت را چه حال است چرا در شما اثر نكرد؟ امام (ع) در پاسخ او فرمود: وای بر تو هر اجلی وقت معین و سبب مشخصی دارد كه از آن تجاوز نمی كند، از این گفتار باز ایست و دیگر این سخن مگو زیرا این را شیطان بر زبانت نهاده است. پس از این امام (ع) بطور كلی به ذكر نشانه هایی كه هر یك از مومنان به آنها شناخته می شود پرداخته است، و

اوصافی كه برای آنان پیش از این بیان فرموده اگر چه به آنان اختصاص داشته و بدانها شناخته می شوند، لیكن گاهی ممكن است برخی از آن صفات به ریا آمیخته شود، در صورتی كه تقوای حقیقی به ریا آلوده نمی گردد، از این رو اوصاف پرهیزگار را در این بخش از گفتار خود جمع آوری و بطور مرتب ذكر فرموده است: 1- در دین نیرومند است، به سبب این كه در برابر وسوسه های شیطان ایستادگی می كند و فریب مردم را نمی خورد، و این ویژگیهای دین عالمان و دانشوران است. 2- در امور دنیا دارای هشیاری و درنگ و دقت است و این صفات را با نرمخویی آمیخته و از تندخویی و خشنونت بدور است، چنانكه در مثل آمده كه: نه چندان شیرین باش كه تو را ببلعند و نه چندان تلخ كه تو را به دور افكنند، و این همان صفت فاضله عدالت در رفتار با خلق است، و می دانیم نرمخویی گاهی از نظر تواضع مطلوبی است كه مقتضای آیه شریفه: (و اخفض جناحك لمن اتبعك من المومنین) می باشد، و زمانی ناشی از فرومایگی و ضعف یقین است و تواضعی كه پسندیده است همان است كه در نخست گفته شد و آن با هشیاری و مصلحتهای نفس توام است، اما فروتنی دوم از صفات زشت به شمار می آید، و نمی تواند با آگاهی و دوراندیشی همراه باشد زیر

ا افراد سفله و فرومایه را وزش هر نسیمی به جنبش درمی آورد و هر جاذبه و انگیزه ای آنها را تحت تاثیر قرار می دهد. 3- ایمان او در حد یقین است، چون ایمان عبارت از تصدیق وجود آفریدگار جهان و آنچه دین از جانب او برای بشر آورده است و این تصدیق دارای شدت و ضعف است، گاهی بر حسب تقلید است یعنی اعتقادی است مطابق با واقع لیكن مستند به انگیزه و دلیل نیست، و زمانی تصدیق ناشی از علم و دانایی است بر این كه تصدیق، از روی علم و مستند به برهان است عدم امكان هر چه جز آن است نیز از روی علم و دلیل مورد اعتقاد و تصدیق است كه این را علم الیقین می نامند، و پیشتازان راه حق به این مرتبه بسنده نمی كنند بلكه با روگردانیدن از دنیا و از میان برداشتن موانع و حجابها خواستار یقینی هستند كه حاصل از مرتبه شهود است و منظور از این، یقینی است كه تزلزل و احتمال به هیچ روی در آن راه نداشته باشد. 4- در به دست آوردن و هر چه بیشتر اندوختن دانش حریص است. 5- دانش را كه از صفات ملكوتی است با حلم و بردباری كه از فضیلتهای نیروی حیوانی است درآمیخته است. 6- در حال توانگری میانه رو است، روش فاضله عدالت در به كار بردن متاع دنیا همین است كه از فضول آن صرف نظر كن

ند و از حد ضرورت نگذرند. 7- داشتن خشوع و فروتنی و احساس عجز و زبونی در عبادت، و این حالت، نتیجه تفكر در جلال معبود و عظمت اوست كه به منزله روح عبادت است. 8- در حال تنگدستی بردبار است، زیرا نزد مردم از تهیدستی شكایت نمی برد، و از آنها چیزی طلب نمی كند، بلكه بی نیازی خود را از آنان نشان می دهد، و این حالت از قناعت در زندگی و خشنود بودن به قضاء الهی و بلند همتی ناشی می گردد، و توجه به وعده های خداوند و آنچه برای پرهیزگاران آماده فرموده است آن را تقویت می كند. 9- در سختیها شكیباست. 10- در طلب حلال است و از حرام پرهیز می كند، و این صفت برخاسته از عفت ذات و پاكدامنی است. 11- در طریق هدایت و رستگاری و سیر الی الله پر نشاط و فعال است، و این به سبب حسن اعتقاد اوست به آنچه خداوند به پرهیزگاران وعده داده است و همچنین نتیجه توجه به شرافت هدف والایی است كه دارد. 12- درباره اعمل شایسته ای كه به جا می آورد بیمناك است، بدین سبب كه مبادا به گونه ای كه مطلوب و سزاوار است انجام نگردیده، و مورد قبول حضرت حق واقع نشده باشد چنان كه از امام زین العابدین (ع) روایت شده است هنگامی كه برای ادای حج تلبیه می گفت ناگهان از شتری كه بر آن س

وار بود مدهوش به روی زمین افتاد، و موقعی كه به هوش آمد علت را از او پرسیدند، فرمود: ترسیدم پروردگارم در پاسخم بگوید: لا لبیك و لا سعدیك. 13- كوشش او در شب سپاسگزاری از خداست، به مناسبت آنچه در روز، روزی او كرده و بر آنچه او را از آن محروم داشته است، همچنین سعی او در روز ادای ذكر الهی است، تا خدا هم او را یاد كند و كمالات نفسانی و بدنی را روزی او گرداند، چنان كه فرموده است: (فاذكرونی اذكركم و اشكروا لی و لا تكفرون). 14- یبیت حذرا و یصبح فرحا... تا الرحمه. این گفتار هر چه را پرهیزگار از آن بیمناك و برحذر است، و همچنین آنچه را بدان خرسند است توضیح می دهد و مقصود آن حضرت این نیست كه شب او به بیم از غفلت، و روز او به خشنود بودن اختصاص دارد، بلكه این سخن شبیه این است كه می گوییم: فلانی شب را با بیم و روز را با شادی آغاز كرد، همچنین در آن جا كه به شكر پرهیزگاران در شب، و ذكر آنها در روز اشاره فرموده منظور آن بزرگوار اختصاص آنها در این اوقات نیست. 15- فرموده است: ان استصعبت... تا تحب. این سخن درباره مقاومت مسلمان پرهیزگار است كه هنگامی كه نفس اماره كار را بر او دشوار می سازد در برابر او پایداری می كند، و آن را بر خل

اف آنچه میل دارد مجبور می سازد، و به خواسته ها و تمایلات آن اعتناء نمی كند. 16- روشنی چشم و شادی دل خود را در چیزهایی می داند كه از میان رفتنی نبوده، و در زمره كمالات نفسانی پایدار باشد، مانند دانش و حكمت و صفات برجسته اخلاقی كه همگی متضمن لذات باقی و سعادت دائمی است. اصطلاح قره عینه (روشنی چشمش) كنایه از خوشی و شادمانی اوست، زیرا مستلزم این است كه با دیدن آنچه مطلوب اوست چشمش بدان قرار و آرام گیرد، و از آنچه رفتنی و ناپایدار است چشم پوشد و زهد اختیار كند. 17- بردبار را با دانش در آمیخته است، پس نادان نیست تا سبكسری كند، همچنین گفتار را با كردار قرین ساخته است در نتیجه آنچه را نمی كند نمی گوید، و به كار نیكی كه خود آن را به جا نمی آورد فرمان نمی دهد، و از كار زشتی كه پس از گفتن، خودش مرتكب آن می شود دیگران را نهی نمی كند، و از وعده خود تخلف نمی ورزد تا خود را در زمره دشمنان خود قرار دهد، چنان كه فرموده است: (كبر مقتا عند الله ان تقولوا ما لا تفعلون. 18- آرزویش كوتاه است، و آمال دور و دراز ندارد، زیرا مرگ را بسیار یاد می كند، و پیوسته در اندیشه لقای پروردگار است. 19- لغزشهایش اندك است، می دانیم كه لغزشهای خدا

شناسان از قبیل ترك اولی است، زیرا صدور كارهای خوب و شایسته، ملكه و طبیت آنها گردیده، و انگیزه های لغزش و خطا در آنها كم بوده، و به ندرت و برحسب ضرورت و یا اشتباه مرتكب این امور می شوند، و در این باره شكی نیست. 20- دل او در برابر خداوند ترسان و خاشع است، زیرا نظر بر عظمت معبود و جلال كبریائی او دارد. 21- نفس او قانع است، این صفت بر اثر توجه به حكمت و قدرت خداوند است، و این كه اوست كه روزی مردم را تقسیم می كند، تصور سودی كه قناعت در دنیا، و نتایجی كه در آخرت دارد این صفت را در او راسختر و نیرومندتر می گرداند. 22- خوارك او اندك است، زیرا می داند كه پرخوری مایه از دست رفتن زیركی و هشیاری، و موجب از میان رفتن نرمدلی و پدید آمدن سخت دلی و تنبلی است. 23- كارش آسان است، یعنی به خاطر كسی خود را به رنج نمی اندازد، و دیگری را به زحمت وانمی دارد. 24- دینش را نگهبان است، و چیزی از آن را ترك نمی كند، و خللی بر آن وارد نمی سازد. 25- شهوتش مرده است، واژه مرگ برای خاموشی و فرونشستگی شهوت او در جهت آلودگی به حرام استعاره شده، و این حالت ناشی از ملكه عفت اوست. 26- خشم خود را فرو برده است، این صفت از فضیلتهای نیروی عضبیه است. 2

7- نیكی او مورد امید و انتظار است، زیرا نیكوكاری بیشترین كار اوست، و مردم از شر او ایمن و آسوده اند، برای این كه می دانند او قصد بدی و آزار رسانی ندارد. 28- فرموده است: ان كان فی الغافلین... تا لم یكتب من الغافلین. یعنی: اگر مردم او را در زمره غافلان به شمار آورند، و ذاكران و كسانی كه پیوسته در یاد اویند محسوب داشته است، زیرا دل او همواره در یاد خداست هر چند آن را بر زبان جاری نساخته است، و اگر در میان مردم زبانش به ذكر خدا مشغول باشد روشن است كه از غافلان شمرده نخواهد شد. 29- كسی را كه به او ستم كرده می بخشد و مورد عفو خود قرار می دهد، و عفو صفت فاضله ای است كه ناشی از شجاعت است، اختصاص عفو به كسی كه بر وی ظلم روا داشته برای بیان این معناست كه با وجود انگیزه انتقام جویی كه در نهاد وی است از او در می گذرد. 30- به كسی كه او را از اعطای خود محروم داشته بخشش می كند، و این روش برخاسته از خوی برجسته سخاوت است. 31- كسی كه از او بریده است پیوند برقرار می كند، مواصلت و پیوند با دیگران خود پسندیده ای است كه مندرج در تحت صفت فاضله عفت است. 32- دور است از این كه سخن زشت بگوید، یعنی كمتر اتفاق می افتد كه زبانش را به آنچ

ه سزاوار نیست بیالاید. 33- نرم گفتار است، یعنی در هنگام گفتگو و داد و ستد با مردم و وعظ و ارشاد آنها بر نرمی و ملایمت كه نشانه فروتنی است رفتار می كند. 34- كار زشت از او بدور و كارهای نیك نزد او حضور دارد، زیرا او به رعایت حدود الهی پایبند است. 35- نیكی او بر مردم رو آورده، و شرش پشت كرده است، این سخن شبیه گفتار آن حضرت است كه فرموده است: خیر او مورد امید و انتظار، و از شر او مردم آسوده و در امانند، و دور نیست كه منظور از اقبال خیر، كوشش در ازدیاد طاعت و آمادگی برای آن است، و غرض از ادبار شر، دور بودن او به همان اندازه از شر و بدی است، زیرا هر كس به چیزی رو آورد و در راه آن تلاش كند همان قدر از آنچه ضد آن است دوری جسته و به آن پشت كرده است. 36- در برابر حوادث تكان دهنده آرام و استوار است، منظور از زلازل رویدادهای سخت و فتنه های بزرگی است كه موجب پریشانی دلها و دگرگونی احوال مردم است، حالت وقار كه به معنای آرامی و استواری است ملكه ای است كه از فروع شجاعت است. 37- در سختیها و ناگواریها بسیار شكیباست، این صفت در نتیجه ثبات ایمان و بلندی همت او در برابر احوال زودگذر روزگار است. 38- در هنگام خوشی و آسودگی اگر چه ب

هره كمی داشته باشد بسیار شكرگزار است، و این ناشی از محبت او به خداوندی است كه: ادیم زمین سفره عام اوست. 39- به كسی كه با وی دشمنی دارد ستم نمی كند، این سخن تجاوز و ستم را از مسلمان پرهیزگار نفی می كند، با این كه انگیزه ارتكاب این عمل در او موجود است، و این انگیزه همان دشمنی با كسی است كه می تواند بر او تعدی و ستم روا دارد. 40- به خاطر كسی كه با او دوستی دارد گناه نمی كند، این گفتار صفت زشت فجور را كه عبارت از پیروی از هوسها به خاطر دوستان است از او سلب می كند، و این ممكن است بدین صورت باشد كه چیزی را كه دوست او استحقاق آن را ندارد به او ببخشد، یا آنچه را كه سزای اوست از او دور گرداند، چنان كه قاضیان بدكار و حاكمان ستمكار مرتكب می شوند، بنابراین مسلمانی كه پرهیزگاری را پیشه خود سازد با این كه انگیزه مبادرت به این اعمال كه محبت دوستان است در او موجود است دست به این كارها نمی زند، بلكه در بكار بردن عدالت با همگان یكسان رفتار می كند. 41- پیش از آن كه بر ضد او گواهی دهند حق را اعتراف می كند، برای این كه او پرهیز دارد از این كه دینش به دروغ آلوده شود، زیرا زمانی به گواهی دادن نیاز می افتد كه حق انكار شود، و انكار

حق دروغ است. 42- امانتهایی را كه در دست اوست ضایع نمی كند، و در آنچه دین و كتاب خدا حفظ و نگهبانی آن را از او خواسته است كوتاهی نمی ورزد، زیرا پرهیزگاری و لزوم حفظ حدود الهی او را از این كار، باز می دارد. 43- آیات و احكام خداوند و عبرتها و مثلهایی را كه دانسته از یاد نمی برد، و به كار بستن آنها را ترك نمی كند، زیرا اینها را پیوسته در برابر چشمان خود دارد و پیاپی از دل می گذراند، و برای ادای آنچه از او خواسته شده به كار می بندد. 44- لقب بد به دیگران نمی دهد، برای این كه توجه دارد كه خداوند در قرآن كریم از آن نهی كرده و فرموده است: (و لا تنابزوا بالالقاب) و راز آن را می داند كه این كار سبب برانگیختن فتنه و پدید آمدن دشمنی در میان مردم است، و دشمنی و تفرقه ضد مطلوب شارع است. 45- به همسایه زیان نمی رساند، برای این كه به دستور حق تعالی در آنچه فرموده است: (و الجارذی القربی و الجار الجنب) آگاه است و سفارش پیامبر خدا (ص) را می داند كه در این حدیث مرفوع فرموده است: پروردگارم مرا درباره همسایه آن اندازه سفارش فرمود كه گمان كردم او را ارث برنده قرار داده است، و نیز متوجه است كه غرض از این دستورها ایجاد الفت و همبستگی

در دین است. 46- دیگران را بر مصیبتها و مشكلاتی كه دارند سرزنش و شماتت نمی كند، برای این كه به اسرار قضاء و قدر الهی اعتقاد، و به علل پیدایش مصائب توجه دارد، و می داند كه خود او نیز در تیررس حوادث روزگار است و با تصور این كه ممكن است به نظایر آنها دچار شود بر حوادث تلخ دیگران شادی نمی كند. 47- قدم در راه باطل نمی گذارد، و پا از مرز حق بیرون نمی نهد، یعنی در امور باطل و پوچ دنیا كه او را از خداوند دور می گرداند وارد نمی شود، و از خواستها و آرمانهای حقی كه او را به خداوند نزدیك می گرداند دست برنمی دارد، زیرا به برتری هدف متعالی خود آگاه است. 48- از خاموشی خویش اندوهگین نمی شود، زیرا او در جایی كه بایسته و شایسته است خاموشی می گزیند و یا سخن می گوید، بدیهی است زمانی خاموشی مایه غم و اندوه انسان می گردد كه آنچه را باید بگوید در جای خود نگفته و خاموش مانده باشد. 49- صدا به خنده بلند نمی كند، برای این كه دل او بیشتر در یاد مرگ و سختیهای پس از آن است و آنچه از صفات پیامبر خدا (ص) در این باره نقل شده این است كه: بیشترین خنده آن حضرت تبسم و كمی از اوقات خنده آهسته بود، و هرگز قهقهه و كركره كه دو نوع خنده صدادار است از

آن بزرگوار دیده نشده است. 50- هنگامی كه بر او ستم شود شكیبایی می كند تا خداوند برای او انتقام گیرد، این روش را به این سبب برگزیده كه نتایج نیكوی صبر و بردباری را می داند، و به وعده ای كه خداوند در قرآن كریم به صابران داده آگاه است، چنان كه فرموده است: (و من عاقب بمثل ما عوقب به ثم بغی علیه لینصرنه الله) و همچنین (و لئن صبرتم لهو خیر للطابرین). 51- نفسش از او در رنج است، مراد از این، نفس اماره است كه مسلمان پرهیزگار پیوسته در برابر تمایلاتش پایداری می كند، و آن را مقهور خویش ساخته زیر فرمان خود قرار می دهد، از این رو مردم از آزار او ایمن و آسوده اند. 52- دوری او از دیگران به سبب زهد و بی رغبتی او به مال و منال است كه در دست آنهاست و هم برای دور نگهداشتن خود از آلودگی به اینهاست، و ناشی از برتریجویی و خود بزرگ بینی نیست. همچنین نزدیكی و معاشرت او با دیگران به سبب نرمجویی و مهربانی و دلسوزی است. نه این كه مانند حیله گران پست برای رسیدن به خواسته هایی قصد نیرنگ و فریب داشته باشد. صفات و نشانه هایی كه از پرهیزگاران در این جا ذكر شده است، اگر چه ممكن است برخی را با برخی دیگر یكی دانست، لیكن هر كدام در قالب الفاظ جد

اگانه ای آمده و یا این كه جز مشابه با صفت دیگری تركیب شده است. باری، این خطبه از بزرگترین و بلیغ ترین خطبه های آن حضرت در توصیف پرهیزگاران است و بدین سبب همام را آن چنان واله و آشفته ساخت كه جان از تنش برفت. اما درباره پاسخ پرسش كننده كه فرموده است: وای بر تو برای هر عمری وقتی مقرر شده كه از آن تجاوز نمی كند، یعنی در آن وقت به سر می رسد، و بر این نقطه پایانی نمی توان پیشی جست، و یا از آن باز پس ماند، ضمیر در جمله یعدوه به اجل باز می گردد، و فرموده است: و سببا لا یتجاوزه یعنی برای این اجل سببی مقدر شده كه علت فاعلی به سر رسیدن آن است و اسباب دیگری جز آن نمی تواند آن را به پایان برساند، و این سبب ممكن است موعظه موثری این چنین باشد، بی تردید این پاسخ برای شنونده قانع كننده و در عین حال سخنی حق و درست است، و اشاره است به این كه آنچه آن حضرت را در برابر این مواعظ بلیغ و بازگو كردن این حقایق زنده و پابرجا نگهداشته، اجل و مدت معینی است كه به حكم قضای الهی برای بقای او مقدر شده و این سبب اصلی است، و سبب بعدی تفاوتی است كه میان آن بزگوار و همام و امثال اوست، و این تفاوت عبارت است از قوت نفس قدسی آن حضرت برای قبول آنچ

ه از طرف خداوند به او می رسد، و عادت آن بزرگوار به این امور، و رسیدن او به مقام سكینه و اطیمنان، و ضعف نفس همام در برابر آنچه از مراتب بیم و امید خداوند برای او توضیح داده شده بود. اما امام (ع) این را در پاسخ او نگفت، زیرا مستلزم بیان برتری خویش بود و یا این كه فهم پرسش كننده را برای درك این مطلب نارسا دید، و این كه او را نهی می كند كه از تكرار این گونه پرسشها خودداری، و از آنچه شیطان بر زبان او نهاده دوری كند برای این است كه پرسش او نابجا و بی مورد بوده، و این خود از تاثیرات شیطان است، و مصونیت از خطا و توفیق از خداوند است.


صفحه 747، 749.